شناخت گرایان
ادراک، بینش، و معنا مفاهیم مهم در نظریه های یادگیری گشتالت یا شناختی هستند. طبق نظر شناخت گرایان"ذهن انسان فقط یک سیستم منفعل نیست که در آن محرک وارد می شود و پاسخ مناسب خارج می شود. در عوض، فرد متفکر احساس را تفسیر می کند و به رویدادهای خارج از هشیاری اش معنا می دهد"(گریپین و پیترز،1984، ص 76). یادگیری یعنی سازماندهی مجدد تجارب به منظور معنا دادن به محرک های محیطی است. گاهی این معنا از طریق بینش های ناگهانی حاصل می شود. هرگنهان و اولسون (2005، ص 273) فرایند یادگیری از دید گشتالت گرایان را به این صورت خلاصه می کنند: "برای گشتالت گرایان یادگیری یک پدیده شناختی است. ارگانیسم بعد از تفکر در مورد مسئله، راه حل را می بیند. یادگیرنده در مورد تمام عناصر لازم برای حل مسئله فکر می کند و (به صورت شناختی) ابتدا به یک شیوه و سپس به شیوه ی دیگر آنها را کنار هم قرار می دهد تا زمانی که مسئله حل شود. راه حل مسئله ناگهانی به ذهن یادگیرنده می آید، به عبارت دیگر، ارگانیسم، بینش حل مسئله را به دست می آورد. مسئله می تواند تنها به دو حالت وجود داشته باشد: حل نشده و حل شده؛ بین این دو هیچ راه حل نیمه کاره وجود ندارد." بنابراین، یک تفاوت عمده بین گشتالت گرایان و رفتارگرایان، مکان کنترل بر فعالیت یادگیری است. برای گشتالت گرایان، مکان کنترل فعالیت یادگیری در درون فرد یادگیرنده است؛ اما برای رفتارگرایان در محیط قرار دارد. این تغییر جهت به فرد- و بالاخص به فرایندهای ذهنی یادگیرنده- مشخصه نظریه های یادگیری شناختی است. یک روان شناس شناختی که تمرکز بر فرایندهای شناختی درونی را توضیح داد، ژان پیاژه(1966) بود. پیاژه که تحت تاثیر هر دو مکتب شناختی و رفتارگرایی بود، پیشنهاد کرد که ساختار شناختی درونی فرد تا حدی، در نتیجه تغییرات ناشی از رسش در سیستم عصبی، و تاحدی در نتیجه تعامل ارگانیسم با محیط و مواجهه با تجارب زیاد تغییر می کند.
امروزه، نظریه یادگیری شناختی دیدگاه های متعددی را در بر می گیرد که نقطه آغازین همه آنها فرایندهای ذهنی درگیر در یادگیری است(ویلسون و کیل[1]،1999). نمونه هایی از حوزه های بررسی عبارتند از نظریه های پردازش اطلاعات، حافظه و فراشناخت، نظریه های انتقال، مدل های نظریه یادگیری ریاضی، بررسی تخصص و خبره، شبیه سازی های کامپیوتری، فرهنگ و شناخت، و هوش مصنوعی. هم سو با نظریه های یادگیری شناختی، نظریه های آموزشی هم وجود دارند که برای یکی کردن دانسته های ما در مورد یادگیری با بهترین شیوه تسهیل وقوع آن تلاش می کنند. آزوبل، برونر، و گانیه افرادی هستند که در مورد چگونگی پیوند فرایندهای ذهنی به آموزش تبیین های خوبی ارائه کرده اند.
+ نوشته شده در ساعت ۱۱:۳۹ ق.ظ توسط سارا دازی
|