روانشناسی تربیتی در ایران و غرب: گذشته، حال و آینده (بخش دوم)

پراگماتیسم ارائه کرد.وی به مدت یک سال نیز رئیس انجمن روانشناسی امریکا بود و از سال 1904 تا پایان عمر به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه کلمبیا مشغول به کار بود.
دیوئی اگرچه قبل از هر چیز یک مربی بزرگ تعلیم و تربیت است،اما آثار او به مسائل گوناگون دیگری مانند تجربه و طبیعت،هنر و تجربه،منطق و کشف،دموکراسی و اخلاقیات نیز اختصاص یافته است.دیوئی دموکراسی کامل و نه فقط رأیدادن را کلید اصلی برای دستیابی به مدارس پیشرفته و جامعهء مدنی میداند و بر این باور است که شکلگیری عقاید عمومی از طریق ارتباط مؤثر شهروندان با متخصصان و متفکران و جامعهشناسان و سیاستمداران و عمل به دیدگاههای حاصل از این ارتباطها،امکانپذیر است.او صاحب نظریهای پژوهشی با عنوان«مکتب جدید پژوهشهای اجتماعی»نیز هست.از میان آثار مهمتر او میتوان به«قوس بازتابی مفهوم در روانشناسی»(1896)که یک اثر انتقادی دربارهء مفاهیم روانشناسی و زمینهساز دیدگاههای بعدی اوست؛«دموکراسی و آموزش»(1916)که به آرای او در جنبش تعلیم و تربیت پیشرو است؛«طبیعت آدمی و سلوک او»(1922)که بیانگر بررسی نقش عادات در رفتار انسان میپردازد؛«تجربه و طبیعت»(1925)که اثری کاملا متافیزیکی است؛«عامهء مردم و مسائل آنان»(1927)که در دفاع از دموکراسی است؛«هنر به مثابهء تجربه»(1934)که یک اثری مربوط به زیباییشناسی است؛«باور عمومی»(1934)که به بررسی انسانی دربارهء مذهب میپردازد؛«منطق:نظریهء پژوهش»(1938)که بیانگر آرای خاص دیوئی دربارهء مفهوم منطق است؛و«آزادی و فرهنگ»(1939)1را که به بررسی ریشههای فاشیسم پرداخته است نام برد.دیوئی کوشیده است در تمام این آثار که مربوط به موضوعهای متفاوت است،رویکرد عملگرایانه و آزادیخواهانه و پیشرو خود در فلسفهء تربیت را به نمایش بگذارد.دیدگاههای او که فرایندگراست و دارای جهتگیریهای اجتماعی دارد،هم دارای ویژگی مدرنیستی و هم تا اندازهای دارای رنگ فرامدن است(برای مطالعهء بیشتر در مورد نظریات جان دیوئی،نگاه کنید به مارتین جی2،2003).
(1). The Reflex Arc Concept in Psychology?(1896)ŪDemocracy and Education(1916)ŪHuman Nature and Conduct(1922)ŪThe Public and its Problems(1927)ŪExperience and Nature (1925)ŪArt as Experience(1934)ŪA Common Faith(1934)ŪThe Theory of Inquiry(1938)Ū Freedom and Culture(1939)
(2). Martin,Jay
دیدگاههای دیوئی در تعلیم و تربیت در روانشناسی تربیتی،بیش از همه در این آثار او نمود یافته است:«کیش پداگوژیکی من»(1897)؛«مدرسه و جامعه»(1900)؛«کودک و برنامهریزی درسی»(1902)؛«دموکراسی و تعلیم و تربیت»(1916)؛و«تجربه و آموزش» (1938)1.
ادوارد ثراندیک
ادوارد ثراندیک2(1874 تا 1949)،تحصیلات فوق لیسانس(تصویرتصویر) خود در دانشگاه هاروارد و دکترای خود در دانشگاه کلمبیا به انجام رساند.او از همان ابتدا،به روانشناسی تربیتی عشق میورزید. از سال 1899 در مقام مدرس روانشناسی در کالج معلمان دانشگاه کلمبیا مشغول به کار شد و تقریبا تمام عمر آکادمیک خود را در همین دانشگاه سپری کرد و به تدریس و پژوهش در یادگیری انسان،آموزش و پرورش و آزمونهای روانی پرداخت.
تحقیقات او در مورد رفتار حیوانات و فرایند یادگیری موجب شد که او نظریهء ارتباطی3را مطرح سازد و همین نظریه بود که زمینهسازی علمی برای روانشناسی تربیتی جدید را فراهم آورد.
پژوهشهای او در چگونگی فرار گربهء آزمایشگاهی او از جعبهء ماز به کشف«قانون اثر» انجامید.به این معنا که آزمودنی با آزمایش و خطا آغاز به حل مسئله میکند و موقعی که پاسخهای او با نتایج رنجآور همراه باشند،این ارتباطها تضعیف میگردند.او افزون بر«قانون اثر»،«قانون تمرین»و«قانون تازگی»4را نیز در یادگیری کشف کرد.با چنین کشفیاتی بود که او منحنیهای (1). My Pedagogic CreedŪThe School and SocietyŪThe Child and CuriculumŪDemocracy and EducationŪ Experience and education
(2). Esward Lee Thorndike
(3). The Throry of Connectionism
(4). Law of EffectŪLaw of ExerciseŪ Law of Recevcy
یادگیری را ترسیم کرد.تحقیقات و یافتههای ثراندیک تأثیری ژرف بر پژوهشهای بعدی در زمینهء یادگیری،خاصه بر تحقیقات اسکینر و نظریهء شرطیشدن عامل1،به جا گذاشت.
او در شمار اولین مدافعان یادگیری فعال در آموزش بود و اعتقاد داشت که در جریان دستاندازی شخصی با موضوع آموزش است که دانشآموزان به یادگیری میرسند.اولین اثر او نیز با عنوان«روانشناسی تربیتی»در سال 1903 انتشار یافت.پس از آن،کتاب«مقدمهای بر تئوری ذهن و اندازهگیریهای اجتماعی»(سال 1904)؛کتاب«عناصر روانشناسی»(سال 1905)؛«هوش حیوانات»(سال 1911)؛سه کتاب(در سالهای 1921،1932 و 1944)برای آموزش سخن گفتن و خواندن و نوشتن به دانشآموزان و برای استفادهء معلمان؛«روانشناسی تدریس حساب»(1922)؛ «اندازهگیری هوش»(1927)؛«بنیادهای یادگیری»(1932)؛و«روانشناسی تمایلات و علایق و نگرشها»(1935)2را نوشت.
وی در زمینهء مسائل صنعتی و سازمانی و آزمون کارکنان نیز فعالیت داشت و پژوهشها و آزمونسازیهایی برای دستهبندی نظامیان ارتش امریکا انجام داد.او،مانند بسیاری از روانشناسان بزرگ دیگر،یک سال هم(1912)رئیس انجمن روانشناسی امریکا بود(برای مطالعهء بیشتر در موردنظریهء ثراندیک،نگاه کنید به زیمرمان و شانک3،2003).
>لو ویگوتسکی
لو سیمینوویچ ویگوتسکی4(1896 تا 1934)بنیانگذار(تصویرتصویر) روانشناسی فرهنگی-تاریخی و اهل بلاروس در شوروی سابق است. او در کارهای علمی بسیار در روانشناسی را که یک مجموعهء متنوع شش جلدی است،در فاصلهء کوتاه 1924 تا 1934 در انستیتوی روانشناسی مسکو به انجام رساند.
آثار او در روانشناسی رشد،رشد کودک و تعلیم و تربیت است (1). Operant Conditioning Theory
(2). Educational Psychology(1903)ŪIntroduction to the Theory of Mental and Social Measurements(1904)ŪThe Elemente of Psychology(1905)Animal Intelligence(1911)ŪThe Teacher?s Word Book(1921Ū1932)Ū 1944)ŪẓThe Psychology of Arithmetic(1922)ŪThe Measurement of Intelligence(1927)ŪThe Fundamentals of Learning(1932)Ū The Psychology of Wants,Interests,and Attitudes(1935).
(3). Zimmerman,Barry JŪSchunk,Dale H.(2003)
(4). Lev Semenovich Vygotsky
که از«روانشناسی هنر»(1925)تا«تفکر و زبان»(1934)را در بر میگیرد.نوآوریهای کلیدی او از جمله شامل ابزارهای روانشناختی،آموزش واسطهای و پشتیبانی از دانشآموز،درونی کردن،کارکردهای ذهنی سطح بالا،شکلگیری مفهوم و آموزش در منطقهء مجاور رشد1است.
ویگوتسکی نقش فرهنگ و ارتباطهای میان فردین را در رشد مورد تأکید قرار داده و نشان داده است که کارکردهای سطح بالای ذهنی به گونهای تاریخی در این یا آن فرهنگ معین و در ارتباطهای فردی و تعامل اجتماعی با افراد کلیدی محیط فرد شکل میگیرد.از این طریق است که عادات ذهنی موجود در فرهنگ معین،از جمله الگوهای زبانی،زبان نوشتاری و دیگر دانشهای نمادی به کودک منتقل میشود و او مفاهیم و دانش شخصی خاص خود را میسازد.همین دانش اختصاصی کودک است که دانش مشترک او با فرهنگ خویش است و در ذهن او درونی شده است.مثلا چگونگی سوار شدن بر دوچرخه یا چگونگی استفاده از قلم،اگرچه در تعامل اجتماعی و فرهنگی و آموزشی فراگرفته میشود،اما دانشی است که متعلق به خود فرد است.
نکات مهم دیگر در روانشناسی ویگوتسکی فراوان است.یکی از آنها پژوهشهایی است که او در مورد بازی کودکان به عمل آورده است.او دریافته است که کودک از طریق بازی به معانی انتزاعی دست مییابد و این معانی را از اشیا جدا میکند که این موضوعی مهم در رشد کارکردهای سطح بالای ذهنی است.ویگوتسکی به اهمیت تخیل کودک در رشد ذهن و زبان او نیز پرداخته و نشان داده است که تخیل فعالیتی خاص از آگاهی انسان است که در جریان بازی و عمل کودک بروز میکند.یافتهء دیگر ویگوتسکی در مورد رشد قواعد اجتماعی و نظمیابی رفتار و ذهن کودک در جریان بازی است.
رابطهء درونی رشد زبان(اعم از زبان خاموش درونی و زبان آشکار گفتاری)با تفکر دیگر یافتهء پژوهشی بسیار مهم ویگوتسکی است.او نشان داد که زبان درونی اگرچه به تدریج از زبان آشکار گفتاری و در جریان درونی شدن شکل میگیرد،اما کیفیتی متفاوت با آن دارد و تفکری است که در تعامل اجتماعی پدید میآید.سخن گفتن کودک با خود و زبان درونی اوست که به تدریح از گفتار اجتماعی او متمایز میشود و وسیلهء جهتدادن به خود و نظم بخشیدن به خود میگردد.به بیان دیگر،زبانی درونی کودک در دو خط موازی شکل میگیرد که یکی از راه (1). Psychological ToolsŪMediation and ScaffoldingŪInternalizationŪHigher Mental FunctionŪ Concept FormationŪ The Zone of Proximal Development
گفتگو با دیگران و دیگری از راه گفتگو با خود و درون خود است.در گفتار آشکار، اندیشههای فرد است که نمود کلامی مییابد،اما زبان درونی،عکس این حالت و عبارت از تبدیل کلام به تفکر است.
یافتهها و رویکرد ویگوتسکی در روانشناسی هم در روسیه و هم در کشورهای دیگر مورد توجه جدی قرار گرفته است.در روسیه،مکتب روانشناسی خارکوف1که دربرگیرندهء مجموعهای از دانشمندان شناختهشدهء روسی است،اشاعهدهندهء اندیشههای ویگوتسکی بوده است و در غرب، روانشناسان شناختی،خاصه ژان پیاژه،ادامهدهندهء کارهای سترگ او بودهاند و رویکردهای متنوع دیگری در روانشناسی و روانشناسی تربیتی(از جمله،نظریهء نظامهای بومشناختی،نظریهء آموزش فعال، شناخت توزیعیافته،مربیگری شناختی،نظریهء یادگیری زبان دوم،نظریهء نمود بدنی،درمان از طریق داستانسرایی،رشد اخلاقی و تربیت اخلاقی2)نیز نشأت گرفته از دیدگاههای اوست(برای مطالعهء بیشتر در موردنظریهء ویگوتسکی،نگاه کنید به دانیلز3،1996).
>آلبرت باندورا
آلبرت باندورا،متولد 1925 در ایالت آلبرتا در کانادا،روانشناس(تصویرتصویر) تربیتی کانادایی است که نظریهء اجتماعی شناختی و نظریهء خودکارآمدی4را ارائه کرده است.او در سال 1915 دکترای خود را در رشته روانشناسی را از دانشگاه آیووا دریافت کرد و از سال 1953 به کار تدریس و تحقیق در دانشگاه استنفورد امریکا پرداخت.او در سال 1974،به مدت یکسال،ریاست انجمن روانشناسی امریکا را به عهده داشت.
باندورا در آغاز متأثر از دیدگاههای رفتارگرایی اجتماعی رابرت سیرز5بود و رویکرد یادگیری مشاهدهای و الگوبرداری در انگیزش و تفکر و رفتار انسان1را مطرح کرد.یکی از آثار (1). Kharkov School of Psychology
(2). Ecological Systems TheoryŪActivity TheoryŪDistributed CognitionŪCognitive ApprenticeshipŪSecond Language Acquisition TheoryŪGesture TheoryŪNarrative TherapyŪ Moral Development and Moral Education
(3). Daniels.H.
(4). Social cognitive theory self-efficacy
(5). Robert Sears
وی با عنوان«نظریهء یادگیری اجتماعی2»که در سال 1977 انتشار یافت در دیدگاههای روانشناسان بسیار تأثیر بسیار گذاشت و او را به شهرت جهانی رساند.باندورا با انتشار کتاب «بنیادهای اجتماعی تفکر و عمل:یک نظریهء اجتماعی شناختی»در سال 1986،تغییراتی قابل توجه در نظریهء خود داد و بر نقش محوری فرایندهای شناختی،اگلوبرداری اجتماعی،فعال بودن فرد مقابل محیط و در مقابل تکانههای درونی و بر خود نظمبخشی در اندیشه و رفتار تأکید نمود.در کتابی دیگر که با عنوان«خودکارآمدی را:تمرین کنترل»در سال 1997 انتشار داد،اهمیت و کاربرد خودکارآمدی را در تمام مسائل زندگی روانی و آموزشی و تربیتی و اجتماعی نشان داد.بررسیهایی که هاگبلوم3در سال 2002 به عمل آورده نشان داد که آلبرت باندورا در میان روانشناسان جهان از نظر نقل قول از آثارش،پس از زیگموند فروید،ژان پیاژه و هانس آیزنک،در چهارمین مرتبهء جهانی قرار دارد.
>رابرت استرنبرگ
رابرت استرنبرگ،متولد 1949،پروفسور روانشناسی و سنجش و(تصویرتصویر) اندازهگیری است که مدتها در دانشگاه ییل و دانشگاه تافتس کار کرد. و رئیس انجمن رونشناسی امریکا نیز هست.وی تحصیلات روانشناسی خود را در دانشگاهههای ییل و استنفورد گذرانده و رسالهء دکترای خود را با هدایت پروفسور گوردون براون4تدوین کرده است.
رابرت استرنبرگ دارای ده دکترای افتخاری از دانشگاههای امریکای شمالی،امریکای جنوبی و اروپاست و استاد افتخاری دانشگاه هایدلبرگ آلمان نیز هست.پژوهشهای او بیشتر در زمینههای کارکردهای عالی ذهن،روشهای اندیشیدن،تغییرپذیری شناختی و عشق و نفرت5 است.او نظریهء هوش سهقطبی،نظریهء خلاقیت و نظریهء سهجانبهء عشق6را مطرح کرده است.1؟؟؟ (1). Observational learning modeling in human motivation,thought,and action
(2). Bandura,A.
(3). Haggbloom
(4). Professor Gordon Brown
(5). Mental higher functionsŪThinking stylesŪ Cognitive modifiability
(6). Triarchic theory of intelligienceŪCreativity theoryŪ Triangular theory of love
شهرت استرنبرگ بیش از همه ناشی از ارائهء نظریهء سهقطبی هوش و نظریهء سرمایهگذاری در خلاقیت است.
نظریهء سهقطبی استرنبرگ دربارهء هوش،از نقد نظریهء گاردنر شروع میشود که آن را نه یک نظریهء هوش بلکه یک نظریهء استعداد میشمارد.گاردنر میگوید،هوش یک امر عمومی است و بدون آن نمیتوانیم مستقلا کاری انجام دهیم،اما استعداد یک امر اختصاصی است.رویکرد استرنبرگ در مطالعهء هوش بر چگونگی عملکردهای آن در زندگی روزمره تأکید دارد.او رفتار هوشمندانه را رفتاری میداند که حاصل تعامل سه عامل یا سه جزء است.این سه جزء عبارتند از زمینهء محیطی که رفتار در آن بهوقوع میپیوندد؛روشی که فرد تجارب پیشین خود را برای انجام دادن یک وظیفهء معین به کار میگیرد؛و فرآیندهای شناختی لازم برای انجام دادن آن وظیفه.به بیان دیگر وی هوش را نوعی خود-مدیریتی ذهن میداند که دارای سه جزء است که اساس تعریف او را از هوش تشکیل میدهد.تعریفی که او از هوش ارائه میدهد چنین است:«هوش،انطباق و انتخاب و شکلدادن و هدفدار به محیطهای جهان واقعی برحسب وضعیت زندگی و تواناییهای فرد است.»بر چنین اساسی که اشترنبرگ سه نوع هوش را از یکدیگر متمایز میسازد:هوش عنصری،هوش تجربی و هوش زمینهای(لطفآبادی،1387، صص 187 و 188).
استرنبرگ در پژوهشهای خود در مورد خلاقیت به این نتیجه رسیده است که ترغیب اجرای پروژههای جدید سبب افزایش خلاقیت و محصولات ارزشمند میشود.وی معتقد است که میزان سرمایهگذاری فرد در کارهای خلاقانه به منابع شناختی شخصیتی،انگیزشی و محیطی بستگی دارد.حضور و ترکیب متناسب همهء این عوامل است که سبب بروز حد اکثر خلاقیت میشود.به نظر آنان هریک از منابع مذکور شامل موارد زیر است:منابع شناختی دربرگیرندهء مسئلهیابی،تعریف مسئله،تفکر واگرا،تفکر همگرا،فرآیندهای شهودی،ارزیابی ایدههای رقیب و آگاهی.منابع شخصیتی دربرگیرندهء سبک نوآورانه در تفکر،تحمل ابهامات،پافشاری،اشتیاق به مخاطرات فکری و جرأت در باورهای خویش است.منابع انگیزشی حاکی از تمرکز بر تکلیف به جای تمرکز بر هدف است.منابع محیطی شامل وجود شرایط تحریک فعالیتها،تأکید بر کنجکاوی فکری،پذیرش ویژگیهای متفاوت فردی،تأکید بر تدریس منظم و متناسب با استعداد دانشآموز،برخورداری از وقت کافی برای پرداختن به ایدهها،ترغیب استفادهء اصیل از
دانش وجود پروژههای چالشبرانگیز که نیازمند بردباری در مقابل ابهامات است،پافشاری در کار،مخاطرهپذیری فکری و تکلیف-محوری میشود(همان،ص 205).استرنبرگ در مورد سبکهای شناختی نیز نظریهء خود را مطرح کرده و در این زمینه از چهار شکل از خودمدیریتی ذهن(شامل خودمدیریتی سلسلهمراتبی،فرمانروایانه،جرگهای و آشفته1)سخن گفته است. تازهترین اثر وی در روانشناسی تربیتی با عنوان«ترکیب خرد و هوش و خلاقیت»2انتشار یافته است.
>4.تعلیم و تربیت جدید،مقدمهء گسترش دانش روانشناسی تربیتی در ایران
پیشینهء دانش روانشناسی تربیتی در ایران را باید در اندیشه و عمل مربیان بزرگ تعلیم و تربیت ایران جستجو کرد که در سالهای منتهی به مشروطیت و پس از آن در کشور ما پیدا شدند و آموزش و پرورش همگانی را در پی ظهور آموزش عمومی در غرب که جهان را دگرگون کرد،در ایران بنیاد گذاشتند.شناخت وضعیت روانشناسی تربیتی در ایران نیازمند پرداختن به چگونگی پیدایش تعلیم و تربیت جدید در کشور ما است.هماکنون نیز دانش تعلیم و تربیت جدید با دانش روانشناسی تربیتی درهم آمیخته است و به تدریج،همراه با گسترش و تعمیق پژوهشهای روانشناسی تربیتی،هریک از این دو شاخهء علوم انسانی استقلال بیشتر پیدا میکنند.
تعلیم و تربیت جدید هم در مغرب زمین و هم در ایران،با پداگوژی آغاز شده و اندک اندک ویژگی علمی دقیقتر به خود گرفته و با دانش روانشناسی پیوندی ناگسستنی پیدا کرده است.این تعلیم و تربیت جدید در ایران،در پی آشنایی ایرانیان با فرهنگ و تمدن و نهادهای آموزشی اروپاییان،با پیدایش و گسترش اندیشهها و نگرشهای سیاسی-اجتماعی جدید و مشروطهخواهی و ایجاد روزنامهها و اشاعهء آنها در سراسر کشور و به سبب کوشش پیشگامان آموزشهای جدید(که برجستهترین آنها عبارتند از:میرزا تقی خان امیر کبیر،میرزا فتحعلی آخوندزاده،میرزا ملکم خان،میرزا یوسف خان مشیر الدوله،عبد الرحیم طالبوف،سید جمال الدین اسدآبادی،میرزا علی خان امین الدوله،میرزا یحیی دولتآبادی،زین العابدین مراغهای (1). Hierarchical,monarchic,oligarchic, anarchic self-management cognitive styles
(2). Sternberg,R.J.(2007).Wisdom,Intelligence,and Creativity Synthesized.New York: Cambridge University Press
و به ویژه میرزا حسن رشدیه)ایجاد شده و گسترش یافته است(قاسمی پویا،1377،صص 92 تا 220).و چنین است که میبینیم،از تأسیس دار الفنون در سال 1230 هـ-ش تا صد سال پس از آن،اندکاندک نظام آموزشی ایران از مکتبخانهها به آموزش عمومی در مدارس جدید تغییر مییابد،مربیان دانشمندی در کشور پیدا میشوند و آثاری ارزشمند در تعلیم و تربیت جدید نیز تدوین و منتشر میشود و زمینهء نیاز به دانش تدریس و تربیت و روانشناسی تربیتی جدید فراهم میآید.
آموزش همگانی جدید که ابتدا در غرب بهوجود آمد،پس از رنسانس و به خصوص از قرن هفدهم و با پیشگامی دانشمندانی مانند کمنیوس،لاک و روسو در اروپا شکل گرفت.همین آموزش از قرن نوزدهم در اروپا و امریکا به صورت همگانی شد و کمی بعد آموزش پیشدبستانی نیز از نیمهء قرن نوزدهم با کوششهای فردریک فروبل در آلمان و با کوشش مربیان بزرگ دیگر در تمام کشورهای پیشرفته صنعتی جایگاه خود را پیدا کرد.آموزش همگانی به تدریج حقوق اساسی کودکان جهان مورد توجه قرار گرفت و با تصویب بین المللی چهار اعلامیه و عهدنامهء جهانی در سازمان ملل متحد(یعنی اعلامیهء جهانی حقوق بشر در سال 1948؛عهدنامهء حق رشد در سال 1986؛عهدنامهء حقوق کودک در سال 1989؛و اعلامیهء جهانی بقاء،حفاظت و رشد کودکان و طرح عمل تحقق اعلامیهء جهانی پذیرفته شده از سوی اجلاس مقامات جهانی برای کودکان در نیویورک در سال 1990)قطعیت حقوقی پیدا کرد(برای مطالعهء متن این چهار اعلامیه و عهدنامه،نگاه کنید به لطفآبادی،1378،صص 29 تا 218).
بدون تردید،گسترش آموزش همگانی و رواج آموزش و پرورش جدید دوران کودکی را ما مرهون تحولات عمیق فرهنگی و تعلیم و تربیتی در غرب هستیم،ولی از این حقیقت تاریخی نیز نباید غفلت کرد که ما ایرانیان حتی در قرن ششم و پنجم پیش از میلاد نیز از برنامههای آموزشی ارزشمند برای دوران کودکی برخوردار بودهایم و اولین کشوری در جهان هستیم که دبستانهای کودکان و نوجوانان را پایهگذاری کردهایم.به بیان دیگر،آموزش کودکان و نوجوانان در کشور ما پیشینهای بسیار کهن دارد.اگرچه،در ادامهء خود با افت و خیزهای بسیار همراه بوده است.م
درحالیکه ایرانیان در دورهء هخامنشی دارای پیشرفتهترین آموزش عمومی کودکان و نوجوانان جهان بودهاند،به این حقیقت تلخ نیز باید اشاره کنیم که در عصر جدید، یکی از عقبماندهترین نوع آموزش در ایران را در دورهء قاجاریه داشتهایم که به نظر بسیاری از محققان اساسیترین عامل و اپسروی ایران در عصر جدید است.آنچه ما در ایران دورهء قاجار و پیش از مشروطیت داشتهایم مکتبخانه بوده است که نوعی آموزش محدود نیمه مذهبی بود که در گوشههایی از مساجد و شبستانها و یا در خانهء آخوندباجیها و آقملاها تشکیل میشد و کودکان به روخوانی سورههای کوتاهی از قرآن و یادگیری شرعیات و خواندن حروف الفبا و یکی دو کتاب نیمهمذهبی غیر مرتبط با مقتضیات زندگی میپرداختند(نگاه کنید به:اقبال قاسمی پویا،1377؛ صص 42 تا 91).چگونگی آموزش و پرورش کودکان در این مکتبخانهها مورد انتقاد شدید آزادیخواهان و فرهیختگان ایرانی بوده و هست(نگاه کنید به:یغمائی،1354، راوندی،1356 و 1364؛جهانشاهی،1356؛ناظم الأسلام،1357؛و یحیی دولتآبادی،1362).نگارنده شخصا در پنج سالگی در دو مکتبخانهء سنتی و زیر نظر دو ملاباجی در نیشابور به مدت هفت ماه حضور یافت و خاطراتی از اینگونه مراکز آموزشی در ذهن خویش دارد که مؤید نظر نویسندگان فوق است.