اما چرا این دوگانگی رخ می دهد؟ اکلز معتقد است برخی از این تغییرات منفی ممکن است نتیجه عدم تناسب محیط با مرحله رخ دهد. یعنی عدم تناسب بین نیازهای تحولی دوران نوجوانی و فرصتهایی که در موقعیتهای مختلف اجتماعی بدانها داده می شود. بنابراین بر اساس نظریه تناسب محیط با مرحله تحولی ماهیت تغییرات یا گذارها در دوره نوجوانی به تناسب محیط و تغییرات موجود در بافت اجتماعی و نیازهای تحولی نوجوان ارتباط دارد. بر اساس این نظریه نوجوانانی که محیط، مسیرهای پسرفت را در اختیار آنها قرار می دهد، تجارب مشکل ساز و برعکس نوجوانانی که مجیط پاسخگوی نیازهای آنها است تجاربی مثبت و سازنده را تجربه می کنند (اکلز، 2007). این محیط می تواند در قالب تراژکتورها یا مسیرهای خانواده و مدرسه مطرح شود. به عنوان مثال مسیرهای خانواده شامل ادراک نوجوان از فرصت ایجاد شده برای تصمیم گیری، تعاملات منفی اعضای خانواده و همانند سازی با والدین می شود. 

سطح یا میزان فرصتهایی که خانواده برای مشارکت در تصمیم گیری نوجوان ایجاد می کند با نیاز نوجوان به استقلال هماهنگ بوده و بنابراین افزایش سطح مشارکت در تصمیم گیری سازگاری بعدی نوجوان را به همراه دارد. این مسأله در نژادهای مختلف نیز مشاهده    می شود ( اکلز، 2007). بعلاوه بر اساس نظریه تناسب محیط با مرحله، تعاملات منفی اعضای خانواده نزدیکی عاطفی و مدت زمانی را که نوجوانان در کنار خانواده می گذرانند کاهش می دهد که پیامد آن عدم هماهنگی بین نیاز های نوجوان و شرایط محیطی و بنابراین افزایش احتمال درگیری در رفتارهای ناسازگارانه است( اکلز، 2007).  تراژکتور بعدی که اکلز بدان اشاره می کند شکل گیری هویت یا همانند سازی با والدین است. به نظر اکلز (2007) دو نوع کنش در خانواده نسبت به استقلال طلبی نوجوان وجود دارد: 1- نزدیکی عاطفی به نوجوان و فراهم کردن فرصت برای شکل گیری یک هویت مستقل در کنار خانواده و 2- فاصله گرفتن از نوجوان و اعمال فشار برای جلوگیری از خطراتی که ممکن است در نتیجه استقلال برای نوجوان بوجود آید. هر کدام از این دو می تواند مسبب بسیاری از ناسازگاری ها و یا سازگاریهایی باشد که در فرهنگهای مختلف اتفاق می افتد.

  چنانچه اشاره شد، علاوه بر خانواده محیط مدرسه نیز می تواند بر تحول نوجوانان تأثیر داشته باشد. ورود نوجوان به مدرسه و  آموزش متوسطه با تغییراتی همراه است که می توانند به طور منفی پیشرفت تحصیلی و انگیزش نوجوانان را تحت تأثیر قرار دهند. این تغییرات شامل استرس، تغییرات ناشی از بلوغ و تلاش روز افزون در جهت کسب هویت است. اکلز و همکارانش سعی دارند این موضوع را بررسی کنند که چگونه ساختارهای اجتماعی چون مدرسه وقتی در تعامل با این نیازها به شیوه ای ناکارامد عمل کنند و قادر به حمایت از این نیازها نباشند، ناسازگاری، کاهش عزت نفس و انگیزش تحصیلی و مشکلات بعدی نوجوان را پیش بینی می کنند. به عنوان مثال افزایش کنترل معلم در دوران متوسطه درست در زمانی اتفاق می افتد که نوجوان نیازمند استقلال است. بنابراین فرصت تفکر مستقل و رفتارهای خودجوش کاهش می یابد. نتیجه کاهش علاقه به موضوعات درسی و کاهش انگیزش درونی است. نیاز به بودن در کنار همسالان و نزدیکی عاطفی با آنها برای شکل گیری هویت مستقل ضروری است این نیاز نیز با سیستم رقابت جویانه دوران نوجوانی و مقایسه نمرات نوجوانان در قالب ارزیابی هنجاری، روابط همسالان با یکدیگر را خدشه دار می سازد و تلاش برای پرهیز از شکست را افزایش می دهد. علاوه بر آن درست در زمانی که نوجوان به حمایت معلم نیاز دارد با افزایش حجم کلاس و تعدد معلمان از دریافت حمایت اجتماعی محروم می شود. بنابراین عدم تناسب محیط با نیاز دوره نوجوانی به دریافت حمایت از همسالان و معلمان می تواند با کاهش انگیزش و پیشرفت تحصیلی در ارتباط باشد.

بررسی پایان نامه دکتری سیمونز  constructing stage environment fit                                                                 

سیمونز بر اساس نظریه اکلز، به بررسی عواملی پرداخته است که عدم تناسب محیط- مرحله ا رقم می زند و در نتیجه آسیب تحولی را به همراه دارد. این عوامل شامل : درسهای عملی نامربوط و غیر عملی، فقدان فرصت یادگیری مناسب، نامربوط بودن مهارتها و دروس با هویت کاری و شغلی نوجوان.

به نظر شما برای مقایسه مسیرهای تحول نوجوان و تغییرات در محیط مدرسه به چه نکاتی می توان اشاره کرد؟